عبارت «اسلام بخشی از آلمان است» نخستینبار در سال ۲۰۱۰ از زبان رئیسجمهور وقت، کریستیان وولف، مطرح شد و بار دیگر در ۲۰۱۹ تکرار گردید. این جمله بحثهای طولانی و دامنهداری درباره جایگاه اسلام و مسلمانان در جامعه آلمان به راه انداخت. برخی اسلام را جزئی از هویت آلمانی میدانند و برخی دیگر تنها حضور مسلمانان را به رسمیت میشناسند. همین اختلاف نشان میدهد موضوع از یک مسئله هویتی صرف فراتر رفته و به محور مهمی در روند ادغام اجتماعی بدل شده است.
در همین چارچوب، اخیراً رئیس اتحادیه آموزش و پرورش آلمان، گرهارد براند، پیشنهاد داد آموزش دین اسلام در کنار کاتولیک و پروتستان در همه مدارس آلمان تعمیم یابد. این موضوع دوباره بحثهای قدیمی درباره جایگاه اسلام در فضای عمومی و چگونگی بازتاب آن در نظام آموزشی را زنده کرد.
آموزش دینی در آلمان بر پایه ماده هفتم قانون اساسی بنا شده است؛ بندی که به همه ادیان اجازه میدهد آموزههای دینی خود را در مدارس تدریس کنند. در برخی ایالتها آموزش دینی برای پیروان هر دین اجباری است و تنها با درخواست والدین یا تصمیم شخصی پس از ۱۴سالگی میتوان از آن معاف شد. تدریس باید مطابق مبانی آن دین باشد اما زیر نظر دولت انجام میشود و این امر سبب میشود نهادهای دینی در تدوین محتوا و انتخاب معلم شریک باشند. مسلمانان نیز با استناد به همین قانون خواستار آموزش رسمی دین اسلام در مدارس شدند. آلمان امروز نزدیک به شش میلیون مسلمان دارد که بیشترشان سنیاند. حدود ۷۰۰ هزار دانشآموز مسلمان در مدارس حضور دارند، اما تنها ۶۰ هزار نفر بهطور واقعی از کلاسهای آموزش اسلام بهرهمند میشوند. این شکاف بزرگ پرسشهایی درباره عدالت آموزشی و اصل برابری ادیان ایجاد کرده است.
از دهه ۱۹۸۰، آموزش اسلام بیشتر در قالب «ارشاد دینی» بهصورت محدود و دولتی ارائه میشد. با توصیه «کنفرانس اسلام در آلمان» در سال ۲۰۰۸، روند ایجاد آموزش رسمی اسلام آغاز شد. ایالت نوردراین-وستفالن که بیشترین جمعیت مسلمان را دارد، نخستین گام جدی را برداشت و از ۲۰۱۲ آموزش دینی اسلامی را رسماً به برنامههای مدارس افزود. با این حال، نبود یک نهاد اسلامی واحد و رسمی همواره محل مناقشه بود. ایالتهای دیگر مانند نیدرزاکسن، هِسن، بادن-وورتمبرگ، راینلاند-فالتس و هامبورگ نیز هر کدام تجربههای متفاوتی در این زمینه داشتند؛ برخی موفقتر، برخی محدود یا حتی متوقف شده. به طور مثال، هِسن در ۲۰۱۳ جماعت احمدیه را به رسمیت شناخت که گرچه از نظر حقوقی اقدامی بیسابقه بود، اما با انتقاد روبهرو شد چون این جماعت نماینده اکثریت مسلمانان نیست.
مسئله آموزش اسلام بهسرعت رنگوبوی سیاسی گرفت. احزاب راست افراطی، بهویژه «آلترناتیو برای آلمان»، آن را تهدیدی برای هویت ملی دانستند و تلاش کردند با طرح اتهاماتی چون «غیرآلمانی بودن اسلام» و «تشویق به انزوا»، مانع اجرای آن شوند. در مقابل، احزاب میانهرو و سبزها آن را ابزاری برای ادغام و همزیستی اجتماعی قلمداد کردند. در برخی ایالتها مثل بایرن، جدال میان حامیان و مخالفان به اوج رسید و حتی طرح لغو آموزش اسلام مطرح شد که نهایتاً با استناد به حقوق برابر دانشآموزان مسلمان رد گردید.
اما مشکلات تنها سیاسی نیست. نبود یک نمایندگی مرکزی و قانونی برای مسلمانان (برخلاف کلیساهای مسیحی) یکی از موانع اصلی است. تنوع قومی و مذهبی میان مسلمانان آلمان سبب شده دولت نتواند شریک واحدی برای تنظیم برنامههای درسی و تربیت معلم بیابد. بسیاری از اتحادیههای اسلامی نیز به دلیل وابستگیهای خارجی یا عدم نمایندگی همه مسلمانان زیر سؤال رفتهاند. افزون بر این، آموزش اسلام نیازمند معلمان متخصصی است که دوره پنجساله تربیتی را بگذرانند؛ تقاضا برای آنان بیشتر از ظرفیت موجود است و همین کمبود روندِ گسترش آموزش را کند کرده است.
از نظر محتوایی نیز چالشهایی وجود دارد: آیا آموزش باید صرفاً بر متون سنتی تکیه کند یا ابعاد فرهنگی و اجتماعی معاصر اسلام را هم دربرگیرد؟ آیا باید در قالب درس دینی تدریس شود یا بهصورت بخشی از آموزش اخلاقی و اجتماعی؟ نبود اجماع در این باره کار را دشوارتر میکند.
در کنار همه اینها، فضای اجتماعی آلمان نیز با رشد اسلامهراسی مواجه است. پذیرش نهادی اسلام اغلب بهعنوان تهدیدی برای هویت ملی معرفی میشود و همین امر هرگونه اصلاح آموزشی را به میدان نزاع سیاسی و رسانهای میکشاند.
در مجموع، آموزش اسلام در مدارس آلمان همچنان مسیری طولانی و دشوار در پیش دارد. ساختار فدرالی، کمبود معلم، نبود شریک اسلامی رسمی، هزینههای بالا و فضای سیاسی و اجتماعی پرتنش باعث شده این پروژه به کندی پیش برود. هرچند برخی ایالتها مانند نوردراین-وستفالن یا هِسن پیشگام بودهاند، اما تا زمانی که چارچوبی روشن و پایدار برای همه کشور تدوین نشود، آموزش اسلام در مدارس آلمان موضوعی مناقشهبرانگیز و ناتمام باقی خواهد ماند.[1]
[1] noonpost.com/328653











