در گفتوگوی شبکه الجزیره با اولیویه روآ (متولد ۱۹۴۹)، این متفکر برجسته فرانسوی و استاد مطالعات شرقی نقدی ریشهای بر مسیر رابطه غرب و جهان اسلام ارائه داد و تمرکز خود را بر تحول مفهوم استشراق، نقش گفتمان غربی در تولید تصورات منفی از اسلام و مسلمانان و استفاده از مفاهیمی مانند پیشرفت و حقوق بشر بهعنوان ابزارهای استعمار با پوشش اخلاقی گذاشت.
روآ کار خود را در افغانستان آغاز کرد، جایی که در ۱۹۶۹، وقتی هنوز تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان نرسانده بود، بهطور سیار در خیابانهای کابل میگشت و زندگی شهری شرق را کاوش میکرد. بعدها در شهرهای آسیای مرکزی در ازبکستان و تاجیکستان به مطالعه پرداخت و سپس به پاریس بازگشت، دکترای فلسفه گرفت و در دانشگاهها و مؤسسات مختلف فرانسوی تدریس کرد.
او آثار مهمی در جامعهشناسی اسلام و ادیان منتشر کرده که اغلب به عربی ترجمه شدهاند، از جمله «اسلام و سکولاریسم»، «جهل مقدس»، «زمان دین بدون فرهنگ»، «جهاد و مرگ»، «جهانیسازی اسلام» و «شکست اسلام سیاسی».
از تحسین تا سلطه
روآ تأکید میکند که استشراق صرفاً محصول دوران استعمار نبود، بلکه پیش از آن نیز شکل گرفته بود. این جریان در اواخر قرن هجدهم بهعنوان حوزهای علمی و دانشگاهی برای مطالعه «شرق» بهعنوان یک تمدن متمایز شکل گرفت. نخستین مستشرقان اروپا ابتدا به تمدن اسلامی علاقهمند بودند، اما آن را تنها بهعنوان گذشتهای باشکوه میدیدند که با حال ارتباطی ندارد.
این نگاه در گفتمان غربی نفوذ کرد و جهان اسلام بهعنوان «از قافله پیشرفت و سکولاریسم عقبمانده» تصور شد و باید از نو آغاز میکرد و از مسیر «مدرنیته» غرب میآموخت. روآ اشاره میکند که این رویکرد محدود به غرب نبود و برخی رهبران جهان اسلام مانند مصطفی کمال آتاتورک نیز آن را پذیرفتند و مؤسسات آموزشی و فرهنگی سنتی را حذف و به جای آن مؤسسات «مدرن» بر اساس الگوی غربی ساختند.
سکولاریسم بهعنوان وسیله کنترل
روآ فرضیه غربی مبنی بر اینکه «پیشرفت تنها از طریق سکولاریسم ممکن است» را نقد میکند و میگوید این ایده بهعنوان شرطی برای تعلق به عصر مدرن تحمیل شد.
او اضافه میکند که این دیدگاه بیگناه نبود و در بستر استعمار بهصورت سیاسی بهکار گرفته شد. مثال او فرانسه است که در ابتدا به فرهنگ الجزایر علاقهای نداشت، اما بعد مؤسساتی مانند دانشکدههای شریعت اسلامی با مدیریت فرانسوی ایجاد کرد، نه برای شناخت فرهنگ محلی، بلکه برای کنترل آن و بازتولید آن به نفع سلطه استعماری.
جهانیّت ادعایی
روآ استفاده غرب از گفتمان حقوق بشر را بهشدت نقد میکند و میگوید اعلامیه جهانی حقوق بشر ۱۹۴۷ تقریباً بهصورت انحصاری غربی تدوین شد و «جهانیّت» ادعایی در واقع «ویژگی غربی صادرشده» است.
او اشاره میکند که این گفتمان به ابزاری برای تحمیل یک مدل فرهنگی مشخص تبدیل شده که زمینههای محلی را نادیده میگیرد یا آنها را مخالف مفاهیم جهانی میداند، مانند دین یا ارزشهای اجتماعی غیرغربی. برای نمونه میتوان به مواضع متضاد غرب در مسائل جهانی اشاره کرد، مانند جنگ اوکراین و جنایات در غزه است که آنچه بهعنوان موضع اصولی تصور میشود، «با منافع ژئوپولیتیک تطبیق مییابد».
از تمدن تا «مسئله اسلام»
روآ توضیح میدهد که خطرناکترین تحول در گفتمان استشراق مدرن، تغییر دیدگاه از «شرق اسلامی بهعنوان یک تمدن» به «یک مشکل دینی» است. از دهه ۱۹۷۰، اسلام دیگر بهعنوان یک مولفه فرهنگی دیده نمیشود، بلکه تهدیدی مستقیم برای غرب محسوب میشود و به «بهانهای برای جرمانگاری جوامع اسلامی» تبدیل شد. نمادهای دینی مانند حجاب یا پرهیز از الکل بهطور خودکار با استبداد و فقدان آزادی مرتبط شدند.
او اضافه میکند که اسلام دیگر بهعنوان بخشی از تنوع فرهنگی دیده نمیشود، بلکه بهعنوان دشمن حقوق بشر، در قالب دیدگاهی خلاصه شده در عنوان «اسلام علیه مدرنیته» مطرح است.
بحران معاصر غرب: هویت به جای اصول
روآ میگوید غرب امروز شاهد نزول از «گفتمان ارزشهای جهانی» به «گفتمان هویت و طرد» است، بهویژه با رشد گفتمان پوپولیستی. او فرانسه را مثال میزند که در آن نمادهای دینی اسلامی تهدیدی برای وحدت ملی تلقی میشوند، در حالی که قانون اساسی آزادی عقیده را تضمین میکند. تناقض این است که کشورهایی که ادعای گسترش تنوع در خارج دارند، در داخل به سرکوب آن میپردازند.
او میگوید دموکراسیهای غربی دچار بحران ساختاری هستند و «تهدید اسلام» که تبلیغ میشود واقعی نیست؛ مشکل از داخل و توسط جریانهای پوپولیستی ایجاد میشود، در حالی که مسلمانانِ نسل اول و دوم اروپا اغلب به دموکراسی باور دارند و خواهان ادغام هستند، اما با حفظ آزادی دینی خود.
روآ اشاره میکند که مسلمانان در غرب خواهان حقوق تضمینشده در قانون اساسی هستند، مانند حق نشان دادن نمادهای دینی یا استفاده از غذای حلال، اما با مقاومت مواجه میشوند. او میگوید مسلمانان مخالف دموکراسی نیستند، اما در گفتمان سیاسی غرب چنین تصویر میشوند و این گفتمان برای اهداف سیاسی داخلی بهرهبرداری میشود.
میتوان به تفاوت برخورد با احزاب سیاسی اسلامی و احزاب راست افراطی صعودکننده در اروپا، مانند حزب تجمع ملی در فرانسه و حزب آلترناتیو برای آلمان، مثال زد تا نشان داد که استانداردها دوگانه است؛ اسلامگرایان از سیاست منع میشوند، در حالی که راست افراطی اجازه گسترش قدرت دارد.
روآ نتیجه میگیرد که جهان غرب امروز درگیر کشمکش داخلی بین اصول جهانی و گرایشهای هویتی و طرد است. او میگوید نزاع دیگر بین دو تمدن نیست، همانطور که ساموئل هانتینگتون گفته بود، بلکه بین هویت و اصل است، در حالی که اسلام در تخیل غرب به تهدیدی بنیادین تبدیل شده، نه صرفاً تفاوت فرهنگی یا دینی.
او میافزاید که بنبست غرب در ناکامی آن برای تحقق برابری در داخل، دوگانگی معیارها در خارج و کاهش باور به ارزشهای بنیادی خود، بهویژه دموکراسی، نهفته است.[1]
[1] aja.ws/ttc699











