یادداشت | دلبستگی بنیادگرایی هندو به صهیونیسم… چگونه اتحاد هند و اسرائیل را درک کنیم؟

در هفته‌های نخست جنگ جاری اسرائیل علیه غزه، در میان غوغای نبردها، انفجارها و جنایات نسل‌کشی، و در حالی که هزاران نفر از اسرائیل می‌گریختند یا در حال برنامه‌ریزی برای فرار بودند تا جان خود را نجات دهند، صحنه‌ای کاملاً متفاوت در فاصله بیش از ۴۰۰۰ کیلومتری از سرزمین‌های اشغالی فلسطین در جریان بود؛ به‌طور مشخص در پایتخت هند، دهلی نو، صف‌های طولانی از هندی‌ها در برابر سفارت اسرائیل تشکیل شده بود تا با هدف پیوستن به ارتش اشغالگر و شرکت در جنگ علیه نوار غزه، درخواست دریافت ویزای اسرائیل بدهند.

در هفته‌های نخست جنگ جاری اسرائیل علیه غزه، در میان غوغای نبردها، انفجارها و جنایات نسل‌کشی، و در حالی که هزاران نفر از اسرائیل می‌گریختند یا در حال برنامه‌ریزی برای فرار بودند تا جان خود را نجات دهند، صحنه‌ای کاملاً متفاوت در فاصله بیش از ۴۰۰۰ کیلومتری از سرزمین‌های اشغالی فلسطین در جریان بود؛ به‌طور مشخص در پایتخت هند، دهلی نو، صف‌های طولانی از هندی‌ها در برابر سفارت اسرائیل تشکیل شده بود تا با هدف پیوستن به ارتش اشغالگر و شرکت در جنگ علیه نوار غزه، درخواست دریافت ویزای اسرائیل بدهند.

احتمالاً صدها نفر از این داوطلبان هندی موفق به رسیدن به اسرائیل شدند و برخی از آن‌ها عملاً در صفوف ارتش اسرائیل جنگیدند، و شاید برخی نیز در میان کشته‌ها و زخمی‌ها باشند. بر اساس گزارشی از روزنامه «ایندیا تودِی»، دست‌کم ۴۰۰ هندی در هفته‌های نخست جنگ در خط مقدم در کنار ارتش اسرائیل می‌جنگیدند. این افراد ترکیبی از داوطلبان جدید و شهرک‌نشینان اسرائیلی با ریشه‌های هندی بودند که از نیروهای ذخیره فراخوانده شدند.

بیشتر این هندی‌های طرفدار صهیونیسم به قبیله‌ای خاص به نام «بنی منَشه» تعلق دارند که در شمال شرقی هند، به‌ویژه در ایالت‌های میزورام و مانیپور، ساکن هستند.

افراد این گروه ادعا می‌کنند که ریشه آن‌ها به یکی از ده قبیله‌ی مفقود اسرائیل بازمی‌گردد، قبیله‌ای که بیش از ۲۷۰۰ سال پیش توسط امپراتوری آشور تبعید شد. آن‌ها همچنین معتقدند که میراث یهودی‌شان به سرزمین‌های اشغالی فلسطین مرتبط است. بر همین اساس، در سال‌های اخیر حدود ۵۰۰۰ نفر از اعضای قبیله بنی منشه به اسرائیل مهاجرت کرده‌اند، و تعداد مشابهی در انتظار فرصت مهاجرت هستند.

قانون «بازگشت» اسرائیل این مهاجرت‌ها را تسهیل کرد، به‌ویژه پس از اصلاحیه سال ۱۹۷۰ که به کسانی که به‌عنوان «بذرهای اسرائیل» (Seeds of Israel) شناخته می‌شوند، اجازه مهاجرت و دریافت تابعیت اسرائیلی را داد. اصطلاح «بذرهای اسرائیل» به کسانی اطلاق می‌شود که بتوانند نسب خود را به اجداد یهودی، حتی از نسل‌های بسیار دور، اثبات کنند، حتی اگر از نظر شرعی یهودی نباشند.

بر اساس یک فتوای جنجالی که در سال ۲۰۰۵ به «شلومو عمار»، خاخام اعظم پیشین یهودیان سفاردی، نسبت داده شده است، بنی منشه جزو «بذرهای اسرائیل» محسوب شدند. این فتوای ادعایی راه را برای مهاجرت آن‌ها به فلسطین اشغالی باز کرد. از سال ۲۰۱۲، دولت بنیامین نتانیاهو به اعضای این قبیله اجازه داد که به اسرائیل مهاجرت کنند و بلافاصله پس از ورود، به آیین یهودیت بگروند، امری که در دوران نخست‌وزیری آریل شارون به بن‌بست رسیده بود.

اما روابط ویژه بین هند و اسرائیل فراتر از موضوع بنی منشه است. «ناور جیلون»، سفیر پیشین اسرائیل در هند، درباره این رابطه می‌گوید که صف‌های طولانی در برابر سفارت اسرائیل در دهلی نو تنها بخشی از حمایت گسترده‌ای است که در میان هندی‌های عادی و در صفحات اجتماعی سفارت دیده می‌شود. او مدعی شد که می‌تواند «ارتش دیگری از داوطلبان برای جنگیدن در کنار اسرائیل» گرد آورد.

هند و اسرائیل… از تقابل تا اتحاد

هند همیشه متحد اسرائیل نبوده است؛ در واقع، موضع دیپلماتیک آن در دهه‌های نخست مناقشه فلسطین-اسرائیل، حمایت آشکار از فلسطینیان بود. هند در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷ علیه قطعنامه سازمان ملل درباره تقسیم فلسطین رأی داد و سپس در ۱۱ مه ۱۹۴۹ نیز به عضویت اسرائیل در سازمان ملل رأی منفی داد. این رأی منفی در کنار کشورهای افغانستان، پاکستان، ایران، اتیوپی و شش کشور عربی شامل مصر، عربستان سعودی، عراق، سوریه، لبنان و یمن ثبت شد.

هرچند هند بعدها در سپتامبر ۱۹۵۰ اسرائیل را به رسمیت شناخت، اما روابط دیپلماتیک رسمی با آن برقرار نکرد. در آن زمان، «موتیلال سیتالفاد»، نماینده ارشد هند در سازمان ملل و بعدها دادستان کل این کشور، اعلام کرد که دولتش به دلیل چگونگی تأسیس اسرائیل—از طریق استفاده از زور و نه یک روند مذاکره‌ای و توافقی—از به رسمیت شناختن آن خودداری می‌کند.

موضع ضداسرائیلی دهلی نو تا حدود ۴۰ سال ادامه داشت و بخشی از سیاست خارجی آن در چارچوب «جنبش عدم تعهد» بود. این جنبش که هند از بنیان‌گذاران آن محسوب می‌شد، از مبارزات ضد استعماری در سراسر جهان حمایت می‌کرد. در ادامه همین سیاست، هند در ژانویه ۱۹۷۵ با سازمان آزادی‌بخش فلسطین (ساف) روابط رسمی برقرار کرد و در مارس ۱۹۸۰، نخست‌وزیر وقت، «ایندیرا گاندی»، ساف را به‌عنوان نماینده مشروع مردم فلسطین به رسمیت شناخت و اجازه داد دفتر این سازمان در دهلی نو به یک سفارت ارتقا یابد.

در نتیجه، هند یکی از اولین کشورهای غیرعربی بود که در نوامبر ۱۹۸۸ کشور فلسطین را به رسمیت شناخت.

چرخش تدریجی هند به‌سوی اسرائیل

اما در کنار این موضع‌گیری‌های رسمی، تحولات پنهانی در سیاست خارجی هند در حال شکل‌گیری بود. این تغییرات با شکست «ایندیرا گاندی» و حزب کنگره در انتخابات ۱۹۷۷ آغاز شد و دولت جدیدی به رهبری حزب «جاناتا» به قدرت رسید که شامل برخی ملی‌گرایان هندو بود.

این دولت جدید، که تمایل بیشتری به نزدیکی با اسرائیل داشت، معتقد بود که اتحاد با تل‌آویو می‌تواند به مقابله مؤثرتر با پاکستان کمک کند. در همین راستا، در اقدامی بی‌سابقه، دولت هند وزیر دفاع اسرائیل، «موشه دایان» را به‌صورت مخفیانه به دهلی نو دعوت کرد.

این دیدار سرآغاز دوره‌ای از روابط غیررسمی میان هند و اسرائیل بود که در سال‌های بعد، با روی کار آمدن جریان‌های ملی‌گرای هندو، به یک اتحاد استراتژیک و آشکار تبدیل شد.

در سال‌های بعد، هند و اسرائیل روابط نظامی گسترده‌ای را به‌صورت محرمانه پایه‌ریزی کردند که بر مبنای دشمنی مشترک با پاکستان استوار بود؛ کشوری که به‌طور علنی به حمایت از کشورهای عربی علیه تل‌آویو متعهد بود. گزارش‌های متعددی حاکی از آن است که یک طرح مخفیانه هند و اسرائیل برای حمله پیشگیرانه به تأسیسات هسته‌ای پاکستان در دهه ۱۹۸۰ وجود داشت، به‌ویژه به مرکز غنی‌سازی اورانیوم و مرکز تحقیقات در «کاهوتا»، که از حمله اسرائیل به رآکتور هسته‌ای عراق در سال ۱۹۸۱ الهام گرفته شده بود.

پس از ترور ایندیرا گاندی در سال ۱۹۸۴—پس از بازگشت مجدد او به قدرت—پسرش «راجیو گاندی» که جانشین او شد، برای اولین بار با «شیمون پرز»، همتای اسرائیلی خود، در حاشیه نشست‌های سازمان ملل دیدار کرد. از آن زمان، روند عادی‌سازی روابط هند و اسرائیل شتاب گرفت، که این امر بیشتر ناشی از تمایل دهلی نو به نزدیکی به ایالات متحده و دستیابی به تسلیحات آمریکایی بود. این روند سرانجام منجر به برقراری روابط دیپلماتیک کامل میان دو کشور در سال ۱۹۹۲ در دوران نخست‌وزیری «ناراسیمها رائو» شد.

تا اواخر دهه ۱۹۹۰، اسرائیل به یکی از مهم‌ترین شرکای هند در حوزه نظامی تبدیل شده بود. این شراکت تحت تأثیر چندین عامل قرار داشت، از جمله تحریم‌های موقت ایالات متحده علیه همکاری نظامی با هند به دلیل آزمایش‌های هسته‌ای این کشور و جنگ «کارگیل» در سال ۱۹۹۹ علیه پاکستان، که نقاط ضعف متعددی را در ارتش هند آشکار کرد. در آن زمان، ملی‌گرایان هندو که بار دیگر از طریق حزب «بهاراتیا جاناتا» به قدرت بازگشته بودند، چاره‌ای جز پذیرش دست دوستی درازشده اسرائیل نداشتند.

اسرائیل در جنگ کارگیل از هند حمایت کرد و تجهیزات نظامی حیاتی مانند خمپاره‌ها، مهمات و موشک‌های هدایت‌شونده را در اختیار آن قرار داد. با این حال، این روابط نظامی—چه پنهان و چه آشکار—باید تا دهه ۲۰۰۰ منتظر می‌ماند تا در یک چارچوب دیپلماتیک مشخص شود. این تحول با سفر تاریخی آریل شارون، نخست‌وزیر اسرائیل، به هند در سپتامبر ۲۰۰۳ رخ داد؛ سفری که نقطه عطفی در روابط دوجانبه محسوب می‌شد.

شارون در این سفر با هیئتی متشکل از ۱۵۰ نفر، عمدتاً از بخش صنایع دفاعی، به هند آمد و در جریان آن، شش توافق‌نامه امضا شد، از جمله قرارداد فروش سه سامانه هشدار و کنترل هوایی «فالکون» به هند. این توافقات نگرانی‌های شدیدی را در پاکستان و حتی در میان مسلمانان هندی برانگیخت.

این نگرانی‌ها به شکل اعتراضاتی در هند علیه این سفر بروز یافت، به‌ویژه در میان مسلمانان که آن را نشانه‌ای از شکل‌گیری یک محور «صهیونیستی-هندویی» ضداسلام تلقی می‌کردند. سفر شارون تأییدی بر تغییر رویکرد سیاست خارجی هند نسبت به مسئله فلسطین و گرایش به سمت اسرائیل بود؛ تغییری که واکنش‌های انتقادی گسترده‌ای را برانگیخت و تعهد هند به اصول «عدم تعهد» را زیر سؤال برد.

حتی زمانی که حزب کنگره برای آخرین بار به قدرت بازگشت، مشخص بود که دوران سیاست‌های پان‌عربیستی هند به پایان رسیده و روابط با اسرائیل به یک اصل ثابت در سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است.

نوشته های مرتبط

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا