یادداشت | سلفی‌گری جهادی در بزنگاه تحول

حسن ابوهنیه، روزنامه‌نگار و کارشناس گروه‌های جهادی، در یادداشتی بلند در تارنمای «عربی۲۱» نوشت: فلسطین، جوهره آزمون اخلاقی بشر و بنیان ایمان اسلامی در دوران نسل‌کشی استعماری غرب و اسرائیل است. آزادی فلسطین همواره والاترین هدف جهاد جهانی بوده، اما درباره اولویت آن اختلاف‌نظر وجود داشته است: آغاز مبارزه با اسرائیل، جنگ با دشمنان نزدیک یعنی رژیم‌های عربی حامی اسرائیل، یا حمله به دشمن دورتر در غرب به‌ویژه آمریکا به‌عنوان حامی اصلی اسرائیل؟

حسن ابوهنیه، روزنامه‌نگار و کارشناس گروه‌های جهادی، در یادداشتی بلند در تارنمای «عربی۲۱» نوشت: فلسطین، جوهره آزمون اخلاقی بشر و بنیان ایمان اسلامی در دوران نسل‌کشی استعماری غرب و اسرائیل است. آزادی فلسطین همواره والاترین هدف جهاد جهانی بوده، اما درباره اولویت آن اختلاف‌نظر وجود داشته است: آغاز مبارزه با اسرائیل، جنگ با دشمنان نزدیک یعنی رژیم‌های عربی حامی اسرائیل، یا حمله به دشمن دورتر در غرب به‌ویژه آمریکا به‌عنوان حامی اصلی اسرائیل؟

رهبری جدید سوریه به‌طرز حیرت‌انگیز و دراماتیکی در این آزمون اخلاقی و ایمانی شکست خورده است؛ تا آنجا که سخن گفتن از عادی‌سازی با رژیم صهیونیستی به بخشی از ادبیات رسمی آن تبدیل شده است. رفتارها و مواضع «هیئت تحریر الشام» پس از به‌دست گرفتن کنترل سوریه، همچنان موجب سردرگمی و شگفتی تحلیل‌گران و حتی نزدیکان این جریان شده است. دیگر مفاهیمی چون هویت، ایدئولوژی و پویایی‌های اجتماعی برای تبیین تحولات این گروه کافی نیستند. شاید بازخوانی عنصر میانی سلفیت بتواند به درک بهتر انگیزه‌های رهبری جدید سوریه برای نزدیکی به اسرائیل کمک کند.

تحولات «هیئت تحریر الشام» به‌عنوان یک گروه سلفی رزمی – از جهادی گرایی به انقلاب، و سپس به دولت‌سازی، و از جهانی‌گرایی به محلی‌گرایی – و تلفیق گفتمان‌های جهادی، انقلابی و دولتی، نشان‌دهنده بحران رابطه سلفیت با سیاست است. درهم‌آمیختگی مفهوم سنتی «خلافت» با «دولت‌-ملت» مدرن، عامل اصلی بسیاری از شکاف‌ها و انشقاق‌ها در جریان سلفی طی دهه‌های اخیر بوده است.

این گروه، برخلاف برخی جریان‌های جهادی در مصر یا لیبی که با بازنگری فکری از خشونت فاصله گرفتند و به هویت قومی-دینی روی آوردند، چنین تحولی را تجربه نکرد. بلکه از طریق مسیری سخت و عمل‌گرایانه و تحت فشارهای سیاسی و ژئوپلیتیکی بین‌المللی، منطقه‌ای و محلی، ناچار به سازگاری‌های تاکتیکی پی‌درپی شد. این انطباق‌ها عامل اصلی بازتعریف موقعیت سیاسی گروه بوده‌اند؛ بدون آن‌که به‌طور رسمی از عقاید پیشین دست کشیده یا بنیانی فکری نو بنا نهاده باشد.

سه راهی سلفی‌ها: انزوا، سیاست یا جهاد؟

و این چندان هم شگفت‌انگیز نیست، چراکه نسبت و رابطه سلفیت با سیاست، یکی از پیچیده‌ترین، مبهم‌ترین و متناقض‌ترین جنبه‌های این جریان فکری است. این رابطه، در واقع کانون اصلی سردرگمی سلفیت مدرن را شکل می‌دهد. پرسش محوری سلفیت این است: چگونه می‌توان در جهانی سیاسی، رفتار غیرسیاسی داشت؟

همین بُعد سیاسی، به شکاف‌ها و انشقاق‌های درونی در سلفیت منجر شده است. فرآیند سیاسی‌شدن این جریان، باعث شکل‌گیری سه جریان اصلی و متمایز سلفی از نظر ایدئولوژی و روش‌شناسی شده که تنوع چشمگیری را درون جامعه سلفی ایجاد کرده است؛ تا آنجا که حتی به درگیری‌ و خشونت‌ داخلی و کشتار میان شاخه‌های مختلف آن انجامیده است؛ آن‌چنان که این اختلافات در سال‌های مواجهه با رژیم اسد در سوریه به‌وضوح نمایان شد.

سلفی‌ها اگرچه در فقه پیرو یک روش سنتی واحد هستند و در الهیات نظری دارای عقاید مشترکی‌اند، اما در «الهیات عملی»، یعنی نحوه اجرای باورها در مواجهه با مسائل روز، به‌ویژه سیاست، دارای اختلافات عمیق‌اند. این اختلافات نه از جنس ایمان، بلکه ناشی از تحلیل‌های مختلف از زمینه و بافت سیاسی-اجتماعی معاصر است.

در نتیجه، سه شاخه اصلی سلفیت پدید آمده‌اند:

نقائیون(Purists): که هدف اصلی‌شان حفظ «خلوص» اسلام از طریق دعوت، آموزش دینی و تربیت است.

سیاسی‌ها: که تحت تأثیر اندیشه‌های اخوان‌المسلمین، به مشارکت فعال در امور دولت و جامعه باور دارند.

جهادی‌ها: که از به‌کارگیری خشونت برای برپایی دولت اسلامی و مبارزه با غرب کافر حمایت می‌کنند.

وقتی تهران و استانبول خطرناک‌تر از تل‌آویو می‌شوند!

«پاکی عقیدتی»، همچنان شاخص و معیار مرکزی در اندیشه سلفی باقی مانده است. در نگاه سلفیان، اسلام یک پیام است، نه یک تاریخ؛ ریشه است، نه درخت. آنچه در طول تاریخ به‌عنوان «درخت اسلام» شکل گرفته، صرفاً مجموعه‌ای از رخدادها، بدعت‌ها و انحرافات از اصل و سرچشمه محسوب می‌شود. از نگاه سلفیت نقاوی، خود سیاست به‌تنهایی اهمیت ندارد، بلکه آنچه مهم است، حفظ «نزاهت و پاکی عقیدتی» است که به‌مثابه بنیان هرگونه حرکت سیاسی تلقی می‌شود.

در عمل نیز، تمرکز باید بر طرد بدعت‌ها و نوآوری‌هایی باشد که به زعم سلفیان، ریشه‌ها و اصول را مخدوش می‌کنند؛ همان‌گونه که در اندیشه محمد بن عبدالوهاب و تکفیر دولت عثمانی نمود یافت و بعدها در نظریه «تصفیه و تربیت» به اوج رسید. این نظریه، با الهام از محمد ناصرالدین البانی، بر «پاک‌سازی عقیده، آموزش صحیح و تربیت» تأکید دارد؛ رویکردی که به نتایجی حیرت‌انگیز و در عین حال خطرناک انجامیده است.

اگر اصل «پاکی و نزاهت عقیدتی» به‌طور منطقی دنبال شود، به نتایج تکان‌دهنده‌ای می‌رسد. در نمونه وهابی، تصوف یا تشیع از خود غرب خطرناک‌تر تلقی می‌شوند، چراکه به‌زعم ایشان، اساس عقیده اسلامی را مخدوش می‌کنند. از همین رو، در تجربه سلفی-وهابی مدرن، صدها کتاب و رساله و مقاله به رد، تکفیر و بدعت‌انگاری شیعه و صوفیه اختصاص یافته است؛ چه در قبال تجربه جمهوری اسلامی ایران امروز، چه دولت عثمانی در گذشته. در این نگاه، خطر غرب لیبرال با همه مظاهر استعماری، امپریالیستی و صهیونیستی‌اش، ثانویه محسوب می‌شود؛ چون صرفاً یک تهدید ژئوپلیتیکی است و نه عقیدتی. به این ترتیب، دشمنی با ایران شیعه و ترکیه صوفی، اصیل و اعتقادی است، در حالی که دشمنی با آمریکا، اسرائیل و غرب، ثانوی و سیاسی است.

فتوای شیخ بن‌باز درباره صلح با یهودیان، نتیجه‌ای منطقی از این بینش است. مشهورتر از آن، فتوای شیخ البانی است که به فلسطینیان توصیه می‌کند نوار غزه و کرانه باختری را ترک کنند، زیرا نمی‌توانند دین خود را زیر اشغال اسرائیل به‌درستی انجام دهند. در این دیدگاه، اگر فردی مجبور باشد میان حفظ عقیده یا حفظ سرزمین یکی را انتخاب کند، عقیده بر خاک مقدم است.

سکوت دمشق مقابل حملات اسرائیل؛ پیامد رویکرد سلفی در رهبری جدید سوریه

تکرار مکرر بحث عادی‌سازی روابط با اسرائیل و غرب در میان رهبری جدید سوریه، نتیجه منطقی رویکرد سلفی است. «هیئت تحریر الشام» پیش از سقوط رژیم آل اسد و پس از آن در جریان عملیات «ردع العدوان» در ۸ دسامبر ۲۰۲۴، دشمن اصلی خود را به‌روشنی مشخص کرده است: ایران شیعه و محور آن به عنوان تهدیدی فرعی در سطح ژئوپلیتیک، اما تهدید اصلی برای نقاء عقیدتی سنی سلفی شناخته می‌شوند. در مقابل، روسیه که سال‌ها از رژیم اسد حمایت کرد، آمریکا که از کردها پشتیبانی نمود، و همچنین غرب و اسرائیل، تنها به عنوان تهدیداتی ژئوپلیتیکی ثانویه محسوب می‌شوند.

به همین دلیل، رهبری جدید سوریه در برابر اشغالگری و تجاوزات اسرائیل که شامل چندین حمله شدید به خاک سوریه بود، واکنش جدی نشان نداد. تل‌آویو نه تنها به منطقه حائل وارد شد، بلکه بر مقر رصدخانه و قله راهبردی جبل‌الشیخ مسلط شد و بیش از ۳۰۰ حمله هوایی انجام داد که منجر به نابودی زیرساخت‌های نظامی بر جای‌مانده از رژیم سوریه، انبارهای تسلیحات و موشک‌های استراتژیک و مراکز پژوهشی و صنعتی نظامی شد.

هیئت تحریر الشام در برابر تهدیدی که نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، در ۲۳ فوریه گذشته به‌نوعی اعلام جنگ علیه دولت جدید دمشق کرد، واکنشی نشان نداد. نتانیاهو گفته بود: «اجازه نمی‌دهیم نیروهای دولت جدید سوریه در جنوب دمشق مستقر شوند» و خواستار تخلیه کامل جنوب سوریه از این نیروها شد. این اظهارات هم‌زمان بود با سلسله حملات نظامی اسرائیل به حومه دمشق و جنوب سوریه. در ۲۵ فوریه، اسرائیل بار دیگر حملاتی به مواضع نظامی در حومه دمشق، درعا و قنیطره انجام داد و نیروهای زمینی خود را به روستاها و شهرهای مرزی بین این دو استان فرستاد.

نکته حیرت‌انگیز این است که این تغییر سیاست به سود اسرائیل در حالی رخ داد که اسرائیل همچنان به اشغال بخش‌های بیشتری از خاک سوریه، منابع آب اصلی، ساخت پایگاه‌های نظامی و پاکسازی قومی روستاهای جنوب ادامه می‌داد. در حالی که مردم محلی با سنگ‌پرانی و حتی در مواردی تیراندازی به کاروان‌های نظامی اسرائیل مقاومت می‌کردند، و برخی گروه‌ها موشک‌هایی به سمت بلندی‌های جولان شلیک کردند، دمشق دعوت‌ها برای پاسخ نظامی را نادیده گرفت. علاوه بر این، نیروهای امنیتی جدید سوریه تلاش کردند سلاح‌هایی را از مردم در مناطقی مانند درعا ضبط کنند که منجر به درگیری‌هایی نیز شد.

تسلیم سیاسی به غرب و دست ساخته آن اسرائیل که رهبری جدید سوریه تحت پوشش عملگرایی به آن پایبند است، با خیال پاکسازی عقیدتی سلفی تناقضی ندارد. هویت ملی جدید سوریه بر بازسازی دولت اموی مبتنی است؛ هویتی سنی که با شیعه خصومت دارد و با رومی‌ها، یهودیان، ایرانیان و صلیبی‌ها مصالحه می‌کند. سلفیت معمولاً اولویت مبارزه با مرتدان (شیعه و هم‌پیمانانش) را بر کافران اصلی می‌داند.

آمریکا این معادله را می‌داند؛ در دیدار فرمانده دولت جدید سوریه، احمد الشرع، با هیئت دیپلماتیک آمریکا در ۲۰ دسامبر ۲۰۲۴، محور اصلی گفتگو حفظ امنیت اسرائیل و مقابله با گروه‌های شیعی و سنی تهدیدکننده امنیت مستعمره بود، همان‌طور که باربارا لیف، دستیار وزیر خارجه آمریکا، تأکید کرد.

اصطلاح «دشمنان مشترک» بیانگر سیاست جدید سوریه است. الشرع در دیدار با تاجر آمریکایی جاناتان باس گفت: «سوریه و اسرائیل دشمنان مشترکی دارند، و دوران بمباران و انتقام بی‌مورد باید پایان یابد.» او خواستار بازگشت به توافق آتش‌بس ۱۹۷۴ شد و افزود: «هیچ کشوری در حالی که ترس بر آن حاکم است، نمی‌تواند پیشرفت کند.»

در این فضا، دعوت به عادی‌سازی روابط با اسرائیل دیگر مخفی و شرم‌آور نیست، بلکه به عنوان شجاعت و فرصت دیده می‌شود. رسانه‌های اسرائیلی از مذاکرات پیشرفته میان دمشق و تل‌آویو خبر می‌دهند که ممکن است به دیگر کشورهای عربی نیز گسترش یابد. این تحولات پس از ناکامی در جنگ علیه ایران و ارزیابی نادرست جنگ غزه رخ داده است. عادی‌سازی روابط سوریه و رژیم برای اسرائیل پیروزی راهبردی مهمی خواهد بود که کاستی‌هایش را جبران می‌کند.

عقیده جدید سوریه درباره امنیت ملی از ابتدا بر تمرکز خطر بر ایران و محور آن شکل گرفته است. در حالی که تقریباً تمامی کشورهای منطقه حمله ناگهانی اسرائیل به ایران را محکوم کردند، سوریه سکوت کرد و حتی شکایتی به سازمان ملل درباره استفاده از حریم هوایی‌اش برای حملات علیه ایران مطرح نکرد. با این حال، وقتی تهران به پایگاه هوایی العدید آمریکا در قطر حمله کرد، دمشق به سرعت آن را محکوم نمود. نکته جالب‌تر گزارش‌های رسانه‌های اسرائیلی از جمله کانال ۱۲ عبری بود که اعلام کردند برخی مقامات سوری از استفاده حریم هوایی‌شان برای حمله به ایران حمایت کرده‌اند.

«هیئت تحریر الشام» اینک راه مشابه کشورهای عربی را دنبال می‌کند که روابط خود را با اسرائیل عادی کرده‌اند و با انجام تغییرات تاکتیکی پیوسته، خود را با شرایط جدید ژئو‌استراتژیک و محیط محلی هماهنگ می‌سازد. این تغییرات، محرک اصلی بازسازی سیاسی هستند که بر اساس باورهای تازه یا اصلاحات شرعی عمیق شکل نگرفته‌اند، بلکه به‌دلیل محدودیت‌های استراتژیک منطقه‌ای و ضرورت تطبیق با شرایط جامعه محلی، به صورت مرحله‌ای و تدریجی پیش می‌روند. این مسیر به سوی بازتعریف ایدئولوژیک در قالبی سنی، اسلامی و محافظه‌کارانه حرکت می‌کند که موجب بروز تعارضی میان رهبری هیئت و پایگاه جهادی آن شده است؛ تعارضی که می‌تواند در آینده به تقابل با جریان‌های تندرو بیانجامد، اما هیئت تا کنون توانسته این چالش را در تمامی مراحل تغییرات خود به‌خوبی مدیریت کند.

«هیئت تحریر الشام» که به رهبری ابو محمد الجولانی نام جدید جبهه النصره شاخه شام است، از ژانویه ۲۰۱۷ به عنوان شاخه‌ای جهادی و سلفی در سوریه فعالیت می‌کند. این گروه در چارچوب رویکردی محتاطانه و عمل‌گرایانه، ایدئولوژی سلفی خود را بازتعریف و اهدافش را بازسازی کرده، بدون اینکه از مسیر جهادی سلفی خود دست بردارد. آنها همچنان به هویت و تعلق دینی خود در چهارچوب سلفی‌گری جهادی و میراث تاریخی و معاصر این جریان پایبند هستند. در پی تحولات ناشی از تغییر اوضاع انقلاب سوریه، نوسان موازنه قوا و دگرگونی مواضع منطقه‌ای و بین‌المللی، «هیئت تحریر الشام» کوشیده خود را به عنوان یک جنبش سلفی محلی معرفی کند تا از برچسب سازمان تروریستی بین‌المللی رهایی یابد. این گروه خود را جهادی سلفی محلی و معتدل معرفی می‌کند که اهدافش محدود به مبارزه با رژیم سوریه و متحدانش، روسیه و ایران، است و برنامه‌ای برای جهاد جهانی ندارد.[1]


[1] arabi21.com/story/1692886

نوشته های مرتبط

منشورات ذات صلة

Related posts

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا