بیشک اگر ده نفر از مؤثرترین عالمان زنده مسلمان را نام ببریم، گولن در این لیست جای خواهد گرفت. به علاوه او نامزد مؤثرترین چهره در لیبرالیزه کردن اسلام بوده است. خوجه افندی فتح الله گولن در ۱۹۳۸ در خانوادهای متعلق به سنت صوفیانه آناتولیایی متولد شد و همچنان به این سنت پایبند مانده است. با این حال ویراست او از این سنت جریانی را شکل داده که تقریباً هیچ مشابهی ندارد.
بنیادگرایی و مصلحتگرایی
نام گولن غالباً قرین با مدرنیسم اسلامی در فضای رسانهای مطرح شده است و نسبت بسیار ایجابی وی با مدرنیته شبههای ندارد. آنچه محل دقت بیشتر است نسبت گرفتن مستحکم او با سنت و بنیادهای تعبدی دین است. بسیاری غافل از این ارتباط وثیق او را در رده روشنفکران دینی و در کنار نامهایی چون ابوزید، آرگون، فضل الرحمن و سروش دانستهاند. با این حال به عکس این چهرهها، او چه در منابع و چه در روشهای تفسیر تابع همان استانداردهای سنتی صوفی اسلاف خویش است و به ندرت در ادبیات او کاربست متدهای تفسیری غربی یا تشکیک نسبت به متون معیار مشاهده میشود.
تلاشهای وسیع او برای پر کردن شکاف میان ادیان با گفتوگو و نفی خشونت و خصومت با غیرمسلمانان، که جلیترین نمود لغزندگی او در قبال نصوص تلقی شده است، ماهیتاً چیزی متفاوت از انعطافپذیری متعارف صوفیانه نیست. او در آشتی دادن بین مسلمین با علوم مدرن و صاحبان غربیاش، به شکل وسیعی به قرآن و حدیث و آثار فقها و اسلاف تصوف ارجاع داده و با مهارت توانسته است دعاوی خود را جایی در دایره سنت اسلامی ولو حاشیهاش بنشاند.
نمونهای از نشئت سنتی رواداری او اینکه گولن و پیش از او استادش سعید نورسی، دستِ سازش خود را بیش از همه به سوی ادیان ابراهیمی دراز کردهاند. نورسی در نامهای به واتیکان خواستار ائتلافی اسلامی مسیحی برای مبارزه با الحاد شده بود و همو در جنگ کره که ترکیه به عنوان متحد آمریکا وارد آن شد، پیروانش را دعوت به ورود به ارتش و جنگ با کمونیسم میکرد.
گولن بهصراحت از تناسب تمدن غرب برای پیشرفت حیات مادی و مناسبت تمدن اسلامی برای حیات معنوی سخن میگوید و غربستیزی را عامل جاماندن ما از تمدن میخواند.
البته اینکه گولن در این سطح روشنفکرانه بیندیشد، شبهههایی جدی را برانگیخته است؛ دشمنان کمالیست، جمهوریخواهان تندرو آمریکا و حتی برخی دوستان پیشین شواهد بسیاری را رسانهای کردهاند مبنی بر اینکه هدف جنبش گولن در نهایت اسلامیزه کردن ترکیه و تمام کشورهایی است که در آنها فعالیت دارد و در این مسیر تکثرگرایی تظاهری است برای قریب جریان حاکم.
حتی اگر با سوءظن به شواهد طرحشده توسط این طیف بنگریم باز شکی نیست که گولن با توجه به شرایط محیطیاش در اجتهاد مقابل نص چندان از دیگر سنتیها پیش نیفتاده، بلکه چنین رویکردهایی رهیافت بیشتر جریانهای صوفیانه امروز است.
آنچه از ممیزات اصلی گولن و منشأ نام جنبش هِزمیت (خدمت) محسوب میشود، مونتاژ کالوینیسم در داخل اخلاق اسلامی است؛ اخلاقی دینی مشتمل بر کار زیاد، ریسکپذیری، سرمایهگذاری تولیدی، انباشت ثروت و خدمتدهی عمومی که در نگاه ماکس وبر علت اصلی خیزش اقتصادی پروتستانها شد. این مفاهیم چیزی نبود که بدون در نظر گرفتن مصالح مدرن و البته خرج کردن از اقتدار دینی کسی چون گولن در سپهر عمومی متدینان ترک تبدیل به ارزشهایی دینی شود.
از دیگر زمینههای جلوهگری مصلحت در حرکت گولن توجه بیش از اندازه او به مسئله قومیت و همنوایی او با پانترکهاست؛ تأکید بر آموزش زبان ترکی و معرفی ترکیه به عنوان الگویی برای جهان اسلام از تمهای ثابت مدارس گولن است. این خط مشی همچنین از مواضع منفی وی علیه اعراب و فارسها نیز نمایان است. این حد از آمیختن دین با مرزبندیهای قومی را جز با در نظر گرفتن پس زمینه قومگرایانه در ترکیه آتاتورک نمیتوان توضیح داد. به نظر میرسد گولن چارهای نیافته است جز ترسیم هدفی مشترک با حاکمیتهای قلمرو ترکزبان که بتواند مسیر را برای مشارکت بیمانع جنبش در نهادهای مدنی باز کند. در واقع امر نیز مشاهده میشود بخشی از موفقیتهای جنبش در ترکیه، آذربایجان و آسیای میانه ناشی از همین موضع است.
سلفیت
رفتار گولن در قبال سلفیت شباهت بالایی با دیگر اقران سنتی یا به تعبیر دقیقتر، «پساسنتی» خود دارد. او نیز از میان ایدههای سلفیها احیای اجتهاد را پسندیده است، اما نه برای تعبد بیشتر بر نص که برای فراختر کردن میدان عمل مجتهد. گولن همانند دیگر حنفیها که در حوزه ترکتبارها و شبهقاره اکثریتاند، دردسر کمتری برای سازگاری شریعت و مدرنیسم متحمل شده است. به همین جهت نیز او ابوحنیفه را بیش از هر فقیهی میستاید و با تکرار اتهام شبهه در فقیه بودن احمد بن حنبل به سلفیها دهنکجی کرده است. با در نظر داشتن باور کلاسیک تساوی مذاهب در اهل سنت، این رویکرد او گویای زاویهای اندک با سنتیگری است.
البته این زاویه در حوزه کلام اصلاً رخ نداده و او به تساوی دو مذهب کلامی اشعری و ماتریدی پایبند است. به علاوه، وی به خلاف دیگر مدرنیستهای اسلامی که با افتخار خود را نومعتزله میخوانند، آشکارا به معتزله تاخته و به صورت خاص آرای آنان را در اعتبارزدایی از احادیث، انحرافی و البته نه کفرآمیز دانسته است. از سوی دیگر او کلامستیزی سلفیه و تقید مطلق آنها از ظاهر نصوص را برخاسته از عقاید ظاهریه و نوعی دگماتیسم منفی معرفی میکند و از این رهگذر تعلق خود را به مدرسه سنتیها آشکارتر میسازد. گولن همچنین به مانند دیگر نوصوفیها و به تبع اصلاحات کسانی چون شاه ولی الله دهلوی و احمد سرهندی طرفدار نسخهای سازگارتر با قرآن و حدیث از تصوف شده است.
معنویتگرایی
زیر سایهی قدرت عثمانیها، سیطره تصوف در آناتولی اساساً هیچ گاه با چالشی جدی از طرف وهابیت مواجه نشد. به عکس، این موج لائیسیته و خشونت کمالیستها بود که ضربه کاری را به صوفیه زد و البته هرگز موجب حذف آن نشد. گولن چه از نظر تیار خانوادگی و چه به لحاظ آموزشهای مدرسی خود، بیشک متعلق به بازماندگان همین سنت است. هنوز هم کسانی که او را از نزدیک میشناسند سبک زندگی وی را کاملاً آمیخته به زهد و انزوا و ذکر و حالات معنوی صوفیانه توصیف میکنند. ارتباط او با شاگردانش نیز به همین شکل است و قریب به صد شاگرد نزدیک او که در محل سکونتش در پنسیلوانیا ساکناند، زندگانیای مجرد و معنوی و رابطهای کاملاً عاطفی با مرشدشان را -که اتفاقاً او هم مجرد است- میگذرانند. نوشتههای او تأثرش را بیش از هر کسی از دو چهره صوفی یعنی نورسی و مولوی نشان میدهد. او علاقه ویژهای نیز به غزالی و تصوف شریعتگرای او دارد گولن همان راه نوصوفیها را میپیماید و به همین سبب، سرهندی از اصلیترین مؤسسان این جریان را احیاگر دین در هزاره دوم خوانده است. از نکات جالب و تناقض نمای عرفان او و البته کل جریان تصوف در آناتولی ارادت آنها به این عربی است که در تصوف عربی کمتر شایع است؛ چه رسد به نوصوفیها!
مهمترین ویژگی گولن در مسلک عرفانیاش به هم ریختن قاعده سلسله و بیعت است. مسلکی که او از استادش نورسی به ارث برده و از آن با استناد به عدم تعلق غزالی به سلسهای خاص دفاع میکند همین موضع چالش برانگیز منجر به زیر سؤال رفتن اعتبار او توسط سایر شیوخ صوفیه شده است. گولن با انکار اینکه جریان متبوعش یک طریقت صوفی باشد. این اشکالها را بیجا خوانده با نقد مبانی تعلق به سلسله و طریقتها تلاش کرده است اصحاب طرق را در موضع اتهام قرار دهد. به همین ترتیب مشاهده میشود در آثار او ارجاع به صوفیان دوره میانی و مؤسسان بالادستی طریقتهای کنونی مانند عبدالقادر گیلانی و کمتر از صوفیان شاذلی و پیش گفته به کار رفته است.
تصوف هسته اصلی رویکرد گولن به نظام آموزشی را تشکیل میدهد. به عکس عمده اسلامگرایان که خواستار ورود متون سنتی و آموزشهای دینی در برنامههای درسی هستند گولن منادی آموزشی سکولار و با تمرکز کامل بر یادگیری با کیفیت علوم مدرن است. او نقطه امتیاز تشکیلات عظیم آموزشی خود را مهیا ساختن محیطی معنوی میداند که توسط کادری با اخلاق اسلامی و محیطی برکنار از مفاسد اخلاقی به دست میآید. این تقریر فرم گریز و معناگرا از فلسفه آموزش به قدری وسیع است که مدارس گولن در غرب هیچ مشکلی با آموزش دانش آموزان غیر مسلمان ندارند.
جنبش هزمیت تنها جریان صوفیانهای نیست که دست به ورود سازماندهیشده به عرصههای اقتصادی زده است. در کنار آن طریقت نقشبندی و هولدینگ «اخلاص» با فعالیت وسیع اقتصادی و همچنین «دارالارقم» در مالزی به عنوان مبتکران سرمایهداری صوفیانه مطرح هستند. بدین وصف، دیدگاههای گولن در زمینه آموزش است که وجه تمایز اصلی او با دیگر جریانهای اسلامی خواهد بود.
مشارکت سیاسی
گولن منادی سیاست زدایی از دین و کم و بیش دین زدایی از سیاست است. در نزاع میان حزب رفاه اربکان و نخبگان سکولار ترک او آشکارا طرف سکولارها بود و انقلابیگری اربکان را گذشته از غرب ستیزی از جهت بلند پروازی هایش برای اجرای شریعت تخطئه مینمود.
گفته شد که مشرب صوفیانه او چنین نبوده است که در مقابل هنجارهای پذیرفته شده در شریعت بایستد؛ با این حال در حوزه ظواهر اجتماعی شریعت او نگاهی کاملاً فرم گریز و صوفیانه پیش میگیرد گولن به راحتی دست به دامن تاریخی دانستن این نمودها شده و آنها را جزو متغیرهای دین دسته بندی میکند و با قبول اجتهاد به عنوان ابزاری دائمی تقنین دولت در مقابل شرع را روا میداند. او حتی در غائله ممنوعیت حجاب در دانشگاهها نیز دعوت به عدم استفاده سیاسی طرفین از این موضوع و طرح آن از نقطه نظر حقوق بشری شد.
وی سیاسی کردن دین را موجب آسیب رسیدن به آن میداند و با تصویر دین به عنوان رابطهای قلبی میان فرد و خالق تقلیل آن به فرمهای اجتماعی را معادل نابودیاش میخواند. گولن تصریح میکند که بیش از ۹۵ درصد دین ناظر به مسائل فردی است و ارضای مطالبات دین در مورد پنج درصد باقی مانده ذیل یک حکومت سکولار که ضد دینی نباشد ممکن است. به علاوه دین هیچ مدل خاصی از حکومت را پیشنهاد نکرده و صرفاً رعایت استانداردهایی محدود از طرف حاکمیت را درخواست میکند. این به معنای بیاعتنایی و اعتزال گولن از دستگاه حاکمیتی نیست و او با مشروع دانستن حکومت لائیک ترکیه همکاری با آن را به مبارزه با عدم همکاری ترجیح میدهد.
گولن جنبش خود را جنبشی غیر سیاسی میداند و در ظاهر طرف داران خود را به پرهیز از سیاست و تلاش برای کسب قدرت دعوت کرده است. اینکه اینجا نیز چقدر به مدارکی که در فریب دانستن این ظاهر سیاست پرهیز طرح شده است اعتماد کنیم نیازمند بررسیهایی از جنس امنیتی است که از عهده این نوشته خارج است؛ اما این شواهد به قدری بوده است که هاکان یاووز گولن شناس همدل سابق را به نیات اعضای جنبش بدبین نماید. با این حال روشن است که با این تفسیر حداقلی از اسلام اجتماعی انگیزه گولنیستها برای به دست گرفتن کرسیهای سیاستگذاری بسیار کمتر از رقبای اخوانیشان خواهد بود. گرچه ممکن است کادر اجرایی جنبش که فعالیت شدیدی در ارگانهای امنیتی و قضایی ترکیه دارند به موضوع تصاحب قدرت این قدرها ایدئولوژیک نگاه نکنند و نتوانند در مقابل وسوسه قدرت مقاومت نمایند.
تکفیر
بحث تكفیر به طور مستقیم انعکاس مثبت یا منفی چندانی در گفتمان گولن ندارد و رویکرد او به این مسئله را باید از تحلیل سایر عناصر فکری وی جست تحلیل این عناصر روشن میکند که صورت و عمق نگاه گولن نیز به مفهوم اسلام و کفر هم راستای با سایر اقران پساسنتی خود است.
جهاد
به تبع موضع گولن نسبت به مبارزه سیاسی علیه غرب یا دولتهای سکولار نگاه او به مبارزه مسلحانه و جهادیگری خود به خود آشکار است. کما اینکه گفته شد او حتی از جهاد فلسطین نیز دل خوشی ندارد.
شیعه و انقلاب
چنان که سخن از آن آمد گولن در حوزه عقیده خود را با قدرت به راست دینی اهل سنت پایبند. نشان میدهد و به همین جهت حتی در حد نوسلفیها و توابع محمد عبده نیز تمایلات وحدتی از خود بروز نمیدهد؛ ولو اینکه هیچگاه نیز به قاعده سلفیها دست به تکفیر و طرد نیالوده است. به عوض راهبردهای او را در تقریب و تبعید دیگر عقاید قویاً متأثر از تلقی هایش از مصالح مدرن میبینیم. بدین ترتیب او همان طور که بیش از وحدت درون اسلامی به همگرایی با ادیان غربی روی آورده و آشکارا موضعی منفی در قبال شیعه و بالاخص انقلاب اسلامی اخذ کرده است. او در عین حال که از احترام به حقوق اقلیت علوی ترک سخن میگوید سخت بر ایرانیان و باور اثنی عشری آنان تاخته است. این که این تند زبانی به چه میزان با در نظر گرفتن نگاههای غرب و کمالیستها و پان ترکها اظهار میشود چندان مشخص نیست ولی میدانیم گولن در بدو پیروزی انقلاب جزو حامیان آن بوده و بعدها به تبع جبههگیریاش علیه اسلامگرایان ترک ایران را نیز به لیست خصومش اضافه کرده است.
غرب و اسرائیل
پیشتر از ریشههای آغوش باز کردن گولن برای غرب سخن گفته شد. چنان که از سخنان وی برمی آید، او نیز مانند بسیاری دیگر از مسلمانان وقتی خود از نزدیک غرب را دید متوجه شد آنچه اسلامگرایان دشمنش میپندارند رفتار به مراتب بهتری از حکومتهای مسلمان با شهروندان مسلمانش دارد گرچه ترکها با چهره خشن،آتاتورک تغییر به سمت غرب را شناخته و بدان بدبین شدند پس از مواجهه مستقیم دیدند که گویی غرب از چیزی که غربگرایان نشان دادهاند بهتر بوده است. این ما حصل سختی است که گولنیستها برای تبرئه غرب در مظالمی که بر جهان اسلام رفته پی میگیرند. اینکه آیا واقعاً این استدلال خود ایشان را قانع میکند یا نه، باز هم معلق بر رفتار مرموز و باورهای نه چندان آشکار این جریان است. با این حال شکی نیست که گولنچیها فعلا این عقدههای سیاسی تاریخی را کنار گذاشته و به دنبال بازسازی روابط اسلام و غرب هستند. گولن از اولین صداهایی بود که در میان مخالفت اسلامگرایان و پانترکها و چپها از مطلوبیت پیوستن به اتحادیه اروپا سخن گفت و شاید میدانست که همین موضع روزی منجر به هموار شدن راه دموکراسی در ترکیه و پایان انحصار قدرت در دست کمالیستها خواهد شد. او برای اثبات حسن نیت خود به غرب و شفاف کردن مرزبندیاش با اخوانیگری حتی حاضر شد در مناقشه میان اردوغان و اسرائیل بر سر کشتار اعضای کاروان آزادی غزه در کشتی مرمره در طرف اسرائیل بایستد و حرکت کاروان را بر خلاف قوانین بینالمللی بخواند.